زبان حال امام سجاد علیه السلام بعد از وقایع کربلا
سید الباکـینم و در عشق غـوغـا می کنم زنده در شهر مدینه یـاد زهـرا می کنم من چهل سال است هر لحظه به یاد کربلا از غم هر روضه ای گریه مجزّا می کنم پای هربرگ صحیفه نه، که روضه نامه ام با سرانگشتی زخونِ دیده امضا می کنم رازق الطفل الصغیر و راحم الشیخ الکبیر با مناجات سحراین روضه افشا می کنم آب رنگ خون بگیرد تا که هنگام وضو یادی از زخـم لـبانِ خشک بابا می کنم می سپـارم بر هـمـه تا نـشـود اُمُّ البـنـین صحبت ازضرب عمود و فرق سقا می کنم تا ببـیـنم بین باغی لالـه پـرپـر می کـنند بی مهـابـا یـاد جـسـم ارباً اربـا می کنم با سـؤالی پـُر کـنایه وقت ذبـح گـوسفند در دلِ درد آشـنا طـرح مـعـمـا می کنم چون که بابای مرا لب تشنه ذبحش کرده اند بر سراین قصه با قصاب نجوا می کنم گر ببینم دختری مویش گره افتاده است خیلی آهسته گره ازگیسویش وا می کنم وای زان دم که بینم دختری خورده زمین گریه ها بر غـربت اولاد زهـرا می کنم تا که دیدم برده آوردنـد در بازار شهر یاد شام و ماجرای خواهرم را می کنم سرخ موئی گفت دنبال کنیزم، بعد ازآن یاد آن مجلس دو چشم خویش دریا می کنم |